ارسال آزمایشی
واقعه غدير يا اكمال دين
پيامبر گرامى (ص ) در سال دهمهجرت براى انجام فريضه و تعليم مراسم حج به مكه عزيمت كرد. اين بار انجام اين فريضهبا آخرين سال عمر پيامبر عزيز مصادف شد و از اين جهت آن را (حجة الوداع ) ناميدند. افرادى كه به شوق همسفرى و يا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بيستهزار تخمين زده شده اند. مراسم حج به پايان رسيد و پيامبر اكرم (ص ) راه مدينهرا، در حالى كه گروهى انبوه او را بدرقه مى كردند و جزكسانى كه در مكه به او پيوستهبودند همگى در ركاب او بودند، در پيش گرفت . چون كاروان به پهنه بى آبى به نام (غديرخم ) رسيد كه در سه ميلى (جحفه ) قرار دارد، پيك وحى فرود آمد و به پيامبرفرمان توقف داد.پيامبر نيز دستور داد كه همه از حركت باز ايستند و بازماندگان فرارسند.
كاروانيان از توقف ناگهانى و بهظاهر بى موقع پيامبر در اين منطقه بى آب ، آن هم در نيمروزى گرم كه حرارت آفتاببسيار سوزنده و زمين تفتيده بود، درشگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند: فرمان بزرگىاز جانب خدا رسيده است ودر اهميت فرمان همين بس كه به پيامبر مأموريت داده است كهدر اين موقع نامساعد همه را از حركت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ كند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آيهزير نازل شد: ( يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغترسالته و الله يعصمك من الناس ) (مائده : 67) اى پيامبر، آنچه را از پروردگارتبر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانى رسالت خداى را بجانياورده اى ; وخداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند) .دقت در مضمون آيه ما را به نكاتزير هدايت مى كند:
اولاً: فرمانى كه پيامبر (ص ) براى ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطير و عظيم بود كه هرگاه پيامبر (برفرض محال )در رساندن آن ترسى به خود راه مى داد و آن را ابلاغ نمى كرد رسالت الهى خود راانجام نداده بود، بلكه با انجام اين مأموريت رسالت وى تكميل مى شد. به عبارتىديگر، هرگز مقصود از (ما انزل اليك ) مجموع آيات قرآن و دستورهاى اسلامى نيست . زيرا ناگفته پيداست كه هرگاه پيامبر (ص ) مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نكند رسالتخود را انجام نداده است و يك چنين امربديهى نياز به نزول آيه ندارد. بلكه مقصود ازآن ، ابلاغ امر خاصى است كه ابلاغ آن مكمل رسالت شمرده مى شود و تاابلاغ نشود وظيفهخطير رسالت رنگ كمال به خود نمى گيرد. ينابراين ، بايد مورد مأموريت يكى از اصولمهم اسلامى باشد كه با ديگر اصول و فروع اسلامى پيوستگى داشته پس از يگانگى خدا ورسالت پيامبر مهمترين مسئله شمرده شود.
ثانياً: از نظر محاسبات اجتماعى ،پيامبر (ص ) احتمال مى داد كه در طريق انجام اين مأموريت ممكن است از جانب مردمآسيبى به او برسد و خداوند براى تقويت اراده او مى فرمايد: (و الله يعصمك من الناس( اكنون بايد ديد از ميان احتمالاتى كه مفسران اسلامى در تعيين موضوعمأموريت داده اند كدام به مضمون آن نزديكتر است .
محدثان شيعه و همچنين سى تن ازمحدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند كه آيه در غدير خم نازل شده است و طى آن خدا بهپيامبر (ص ) مأموريت داده كه حضرت على (ع ) را به عنوان (مولاى مؤمنان ) معرفىكند.
ولايت و جانشينى امام پس از پيامبر از موضوعات خطير و پر اهميتى بود كه جاداشت ابلاغ آن مكمل رسالت باشد و خوددارى از بيان آن ، مايه نقص در امر رسالت شمردهشود.
همچنين جا داشت كه پيامبر گرامى ، از نظر محاسبات اجتماعى و سياسى ، بهخود خوف و رعبى راه دهد، زيرا وصايت و جانشينى شخصى مانند حضرت على (ع ) كه بيش ازسى و سه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى كه ازنظر سن و سال از او به مراتببالاتر بودند بسيار گران بود. گذشته از اين ، خود بسيار از بستگان همين افراد كهدور پيامبر (ص ) را گرفته بودند در صحنه هاى نبرد به دست حضرت على (ع ) ريخته شدهبود و حكومت چنين فردى برمردمى كينه توز بسيار سخت خواهد بود.
به علاوه ، حضرتعلى (ع ) پسر عمو و داماد پيامبر (ص ) بود و تعيين چنين فردى براى خلافت در نظرافراد كوته بين به يك نوع تعصب فاميلى حمل مى شده است .
ولى به رغم اينزمينه هاى نامساعد، اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفت كه پايدارى نهضت را بانصب حضرت على (ع ) تضمين كند و رسالت جهانى پيامبر خويش را با تعيين رهبر و راهنماىپس از او تكميل سازد.
اكنون شرح واقعه غدير را پى مىگيريم :
آفتاب داغ نيمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمين غدير خم به شدت مىتابيد و گروه انبوهى كه تاريخ تعداد آنهارا از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار ضبطكرده است در آن محل به فرمان پيامبر خدا فرود آمده بودند و در انتظارحادثه تاريخىآن روز به سر مى بردند، در حالى كه از شدت گرما ردا ها را به دو نيم كرده ، نيمى برسر و نيم ديگر را زيرپا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس ، طنين اذان ظهر سراسربيابان را فرا گرفت و نداى تكبير مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهرآماده كردند و پيامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشكوه ، كه سرزمين غدير نظير آن راهرگز به خاطرنداشت ، بجا آورد و سپس به ميان جمعيت آمد و بر منبر بلندى كه از جهازشتران ترتيب يافته بود قرار گرفت و باصداى بلند خطبه اى به شرح زير ايراد كرد:
(ستايش ازآن خداست . ازاو يارى مى خواهيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مى كنيم و از شرنفسهاى خويش وبدى كردارهايمان به خدايى پناه مى بريم كه جز او براى گمراهان هادى وراهنمايى نيست ; خدايى كه هر كس راهدايت كرد براى او گمراه كننده اى نيست . گواهىمى دهيم كه خدايى جز او نيست و محمد بنده خدا و فرستاده اوست)
هان اى مردم ، نزديك است كه من دعوت حق را لبيكگويم و از ميان شما بروم . و من مسئولم و شما نيز مسئول هستيد. درباره من چه فكر مىكنيد؟
ياران پيامبر گفتند: گواهى مى دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ كردى و نسبتبه ما خير خواهى و نصيحت كردى و دراين راه بسيار كوشيدى خداوند به تو پاداش نيكبدهد.
پيامبر اكرم (ص )، وقتى مجدداً آرامش بر جمعيت حكمفرما شد، فرمود:
آياشما گواهى نمى دهيد كه جز خدا، خدايى نيست و محمد بنده خدا و پيامبر اوست ؟ بهشت ودوزخ و مرگ حق است و روز رستاخير بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانى را كه درخاك پنهان شده اند زنده خواهد كرد؟ ياران پيامبر گفتند: آرى ، آرى ، گواهى مىدهيم .پيامبر (ص ) ادامه داد:
من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگارمى گذارم ; چگونه با آنها معامله خواهيد كرد؟ ناشناسى پرسيد:مقصود ازاين دو چيزگرانبها چيست ؟پيامبر (ص ) فرمود:
ثقل اكبر كتاب خداست كه يك طرف آن در دستخدا و طرف ديگرش در دست شماست . به كتاب او چنگ بزنيدتا گمراه نشويد. و ثقل اصغرعترت و اهل بيت من است . خدايم به من خبر داده كه دو يادگار من تا روز رستاخير ازهم جدا نمى شوند.
هان اى مردم ، بر كتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و از آن دوعقب نمانيد تا نابود نشويد.
در اين موقع پيامبر (ص ) دست حضرت على (ع ) را گرفتو بالا برد، تا جايى كه سفيدى زير بغل او بر همه مردم نمايان شد و همه حضرت على (ع ) را در كنار پيامبر ديدند و او را به خوبى شناختند و دريافتند كه مقصود از ايناجتماع مسئله اى است كه مربوط به حضرت على (ع ) است و همگى با ولع خاصى آماده شدندكه به سخنان پيامبر (ص ) گوش فرا دهند. پيامبر فرمود: هان اى مردم ،سزاوارترين فرد برمؤمنان از خود آنان كيست ؟ياران پيامبر پاسخ دادند: خداوند وپيامبر او بهتر مى دانند. پيامبر (ص ) ادامه داد:خداوند مولاى من و من مولاىمؤمنان هستم و بر آنها اوز خودشان اولى و سزاوارترم .
هان اى مردم ، (هر كس كهمن مولا و رهبر او هستم ، على هم مولا و رهبر اوست).رسول اكرم (ص ) اين جمله آخر را سه بار تكرار كرد وسپس ادامه داد: بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پيامبر (ص ) اين جمله راچهار بار تكرار كرد. پروردگارا، دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمنبدار كسى را كه على را دشمن بدارد. خدايا، ياران على را يارى كن و دشمنان او راخوار و ذيل گردان . پروردگارا، على را محور حق قرار ده . سپس افزود: لازم استحاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين امر مطلع كنند. هنوز اجتماع باشكوه به حال خود باقى بود كه فرشته وحى فرود آمد و به پيامبر گرامى (ص ) بشارت دادكه خداوند امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت .
(اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً) سورهمائده ، آيه 3.
در اين لحظه ، صداى تكبير پيامبر (ص ) بلند شد وفرمود:خدا را سپاسگزارم كه دين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيدو از رسالت من و ولايت على پس ازمن خشنود شد.
پيامبر از جايگاه خود فرود آمد وياران او، دسته دسته ، به حضرت على (ع ) تبريك مى گفتند و او را مولاى خود ومولاىهر مرد و زن مؤمنى مى خواندند. در اين موقع حساس بن ثابت ، شاعر رسول خدا، برخاست واين واقعه بزرگ تاريخى را در قالب شعرى با شكوه ريخت و به آن رنگ جاودانى بخشيد. ازچكامه معروف او فقط به ترجمه دو بيت مى پردازيم :
پيامبر به حضرت على فرمود: برخيز كه من تو را بهپيشوايى مردم و راهنمايى آنان پس از خود برگزيدم . هر كس كه من مولاى او هستم ، علىنيز مولاى او است . مردم ! بر شما لازم است از پيروان راستين و دوستداران واقعى علىباشد.فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له اتباع صدق مواليا
آنچه نگارش يافتخلاصه اين واقعه بزرگ تاريخى بود كه در مدارك دانشمندان اهل تسنن وارد شده است . دركتابهاى شيعه اين واقعه به طور گسترده تر بيان شده است . مرحوم طبرسى در كتاباحتجاج خطبه مشروحى از پيامبر (ص ) نقل مى كند كه علاقه مندان مى توانند به آن كتابمراجعه كنند.
واقعه غدير هرگز فراموش نمى شود
اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كهواقعه تاريخى غدير در تمام قرون و اعصار، به صورت زنده دردلها و به صورت مكتوب دراسناد و كتب ، بماند و در هر عصر و زمانى نويسندگان اسلامى در كتابهاى تفسير و حديثو كلام و تاريخ از آن سخن بگويند و گويندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه درباره آنداد سخن دهند و آن را ازفضايل غير قابل انكار حضرت على (ع ) بشمارند.
نهتنها خطبا و گويندگان ، بلكه شعرا و سرايندگان بسيارى از اين واقعه الهام گرفته اندو ذوق ادبى خود را از تأمل در زمينه اين حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولايت مشتعلساخته اند و عاليترين قطعات را به صورت هاى گوناگون و به زبانهاى مختلف از خود بهيادگار نهاده اند.
از اين جهت ، كمتر واقعه تاريخى همچون رويداد غدير مورد توجهدانشمندان ، اعم از محدث و مفسر و متكلم وفيلسوف و خطيب و شاعر و مورخ و سيره نويس، قرار گرفته است و تا اين اندازه درباره عنايت مبذول شده است .
يكى از علل جاودانى بودن اين حديث ، نزول دو آيه ازآيات قرآن كريم درباره اين واقعه است و تا روزى كه قرآن باقى است اين واقعه تاريخىنيز باقى خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد. جامعه اسلامى در اعصار ديرينه آنرا يكى از اعياد مذهبى مى شمرده اند و شيعيان هم اكنون نيز اين روز را عيدمى گيرندو مراسمى را كه در ديگر اعياد اسلامى بر پا مى دارند در اين روز نيز انجام مىدهند.
از مراجعه به تاريخ به خوبى استفاده مى شود كه روز هجدهم ذى الحجة الحرامدر ميان مسلمانان به نام روز عيدغدير معروف بوده است ، تا آنجا كه ابن خلكان دربارهمستعلى بن المستنصر مى گويد: در سال 487هجرى در روز عيدغدير كه روز هجدهم ذى الحجةالحرام است مردم با او بيعت كردند . و العبيدى درباره المستنصر بالله مى نويسد: وىدر سال 487هجرى ، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجه باقى مانده بود كه درگذشت . اين شب همان شب هجدهم ذى الحجه ، شب عيد غدير است .
نه تنها ابن خلكاناين شب را شب عيد غدير مى نمامد، بلكه مسعودى و ثعالبى نيز اين شب را از شبهاىمعروف در ميان امت اسلامى شمرده اند.ريشه اين عيد اسلامى به خود روز غدير بازمى گردد، زيرا در آن روز پيامبر (ص ) به مهاجرين و انصار، بلكه به همسران خود،دستور داد كه بر على (ع ) وارد شوند و به او در مورد چنين فضيلت بزرگى تبريكبگويند. زيد بن ارقم مى گويد: نخستين كسانى از مهاجرين كه با على دست دادند ابوبكر،عمر، عثمان ، طلحه و زبير بودند و مراسم تبريك وبيعت تا مغرب ادامه داشت . در اهميت اين رويداد تاريخى همين اندازه كافى استكه صدو ده نفر صحابى حديث غدير را نقل كرده اند. البته اين مطلب به معنى آن نيست كهاز گروه زياد تنها همين تعداد حادثه را نقل كرده اند، بلكه تنها در كتابهاىدانشمندان اهل تسنن نام صدو ده تن به چشم مى خورد. درست است كه پيامبر (ص ) سخنانخود را در اجتماع صد هزار نفرى القاء كرد، ولى گروه زيادى از آنان از نقاط دور دستحجاز بودند و از آنان حديثى نقل نشده است . گروهى از آنان نيزكهاين واقعه را نقلكرده اند تاريخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج كرده به دست ما نرسيده است.
در قرن دوم هجرى ، كه عصر (تابعان ) است ، هشتاد و نه تن از آنان ، به نقلاين حديث پرداخته اند.
راويان حديث در قرنهاى بعد همگى از علما و دانشمندان اهلتسنن هستند و سيصد و شصت تن از آنان اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند و گروهزيادى به صحت و استوارى آن اعتراف كرده اند.
در قرن سوم نود و دو دانشمند،در قرن چهارم چهل و سه ، در قرن پنجم بيست و چهار، در قرن ششم بيست ، درقرن هفتمبيست و يك ، در قرن هشتم هجده ، در قرن نهم شانزده ، در قرن دهم چهارده ، در قرنيازدهم دوازده ،در قرن دوازدهم سيزده ، در قرن سيزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بيستدانشمند اين حديث را نقل كرده اند.
گروهى نيز تنها به نقل حديث اكتفا نكرده اندبلكه درباره اسناد و مفاد آن مستقلاً كتابهايى نوشته اند.
طبرى ، مورخ بزرگاسلامى ، كتابى به نام (الولاية فى طريق حديث الغدير) نوشته ، اين حديث را ازمتجاوز از هفتادطريق از پيامبر (ص ) نقل كرده است .ابن عقده كوفى در رساله (ولايت ) اين حديث را از صد و پنج تن نقل كرده است.
ابوبكر محمد بن عمربغدادى ، معروف به جعانى ، اين حديث را از بيست و پنج طريق نقل كرده است .
تعدادكسانى كه مستقلاً پيرامون خصوصيات اين واقعه تاريخى كتاب نوشته اند بيست و شش نفراست .
دانشمندان شيعه درباره اين واقعه بزرگ كتابهاى ارزنده اى نوشته اند كهجامعتر از همه كتاب تاريخى (الغدير) است كه به خامه تواناى نويسنده نامى اسلامىعلامه مجاهد مرحوم آية الله امينى نگارش يافته است و در تحرير اين بخش از زندگانىامام (ع ) از اين كتاب شريف استفاده فراوانى به عمل آمد.
پي نوشت ها
1-جحفه در چند ميلى (رابغ ) بر سه راه مدينه واقعاست و يكى از ميقاتهاى حجاج است .
2- مرحوم علامه امينى نام و خصوصيات اينسى تن را در اقر نفيس خود (الغدير) (ج 1 ص 196- 209 )به طور مبسوط بيان كرده است . كه در ميان آنان نام افرادى مانند طبرى ، ابو نعيم اصفهانى ت ، ابن عساكر، ابواسحاقحموينى ، جلال الدين سيوطى به چشم مى خورد و از ميان صحابه پيامبر از ابن عباس ابوسعيدخدرىوبراءبن عازب نام برده شده است.
3- فقال له قم يا علىفاننى رضيتك من بعدى اماماً و هادياً
4- خصوصاً بر اعرابى كه همواره مناصبمهم را شايسته پيران قبايل مى دانستند و براى جوانان ، به بهانه اينكه بى تجربهاند،وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى كه رسول اكرم (ص ) عتاب بن اسيد را به فرماندارىمكه و اسمامة بن زيد را به فرماندهى سپاه عازم به تبوك منصوب كرد از طرف جمعى ازاصحاب و پيروان خود مورد اعتراض قرار گرفت .
5-احتجاج طبرسى ، ج 1 صص 84 ـ71چاپ نجف .
6- آيات 3و 67سوره مائده .
7و8- وفيات الاعيان ، ج 1 ص60 و ج 2 ص 223
9- التنبيه و الاشراف ، ص 822
10- ثمار القلوب ، ص 511
نويسنده: آيت الله جعفر سبحاني
منبع: تفسير منشورجاويد، ج7،ص328-338واقعه غدير يا اكمال دين
پيامبر گرامى (ص ) در سال دهمهجرت براى انجام فريضه و تعليم مراسم حج به مكه عزيمت كرد. اين بار انجام اين فريضهبا آخرين سال عمر پيامبر عزيز مصادف شد و از اين جهت آن را (حجة الوداع ) ناميدند. افرادى كه به شوق همسفرى و يا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بيستهزار تخمين زده شده اند. مراسم حج به پايان رسيد و پيامبر اكرم (ص ) راه مدينهرا، در حالى كه گروهى انبوه او را بدرقه مى كردند و جزكسانى كه در مكه به او پيوستهبودند همگى در ركاب او بودند، در پيش گرفت . چون كاروان به پهنه بى آبى به نام (غديرخم ) رسيد كه در سه ميلى (جحفه ) قرار دارد، پيك وحى فرود آمد و به پيامبرفرمان توقف داد.پيامبر نيز دستور داد كه همه از حركت باز ايستند و بازماندگان فرارسند.
كاروانيان از توقف ناگهانى و بهظاهر بى موقع پيامبر در اين منطقه بى آب ، آن هم در نيمروزى گرم كه حرارت آفتاببسيار سوزنده و زمين تفتيده بود، درشگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند: فرمان بزرگىاز جانب خدا رسيده است ودر اهميت فرمان همين بس كه به پيامبر مأموريت داده است كهدر اين موقع نامساعد همه را از حركت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ كند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آيهزير نازل شد: ( يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغترسالته و الله يعصمك من الناس ) (مائده : 67) اى پيامبر، آنچه را از پروردگارتبر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانى رسالت خداى را بجانياورده اى ; وخداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند) .دقت در مضمون آيه ما را به نكاتزير هدايت مى كند:
اولاً: فرمانى كه پيامبر (ص ) براى ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطير و عظيم بود كه هرگاه پيامبر (برفرض محال )در رساندن آن ترسى به خود راه مى داد و آن را ابلاغ نمى كرد رسالت الهى خود راانجام نداده بود، بلكه با انجام اين مأموريت رسالت وى تكميل مى شد. به عبارتىديگر، هرگز مقصود از (ما انزل اليك ) مجموع آيات قرآن و دستورهاى اسلامى نيست . زيرا ناگفته پيداست كه هرگاه پيامبر (ص ) مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نكند رسالتخود را انجام نداده است و يك چنين امربديهى نياز به نزول آيه ندارد. بلكه مقصود ازآن ، ابلاغ امر خاصى است كه ابلاغ آن مكمل رسالت شمرده مى شود و تاابلاغ نشود وظيفهخطير رسالت رنگ كمال به خود نمى گيرد. ينابراين ، بايد مورد مأموريت يكى از اصولمهم اسلامى باشد كه با ديگر اصول و فروع اسلامى پيوستگى داشته پس از يگانگى خدا ورسالت پيامبر مهمترين مسئله شمرده شود.
ثانياً: از نظر محاسبات اجتماعى ،پيامبر (ص ) احتمال مى داد كه در طريق انجام اين مأموريت ممكن است از جانب مردمآسيبى به او برسد و خداوند براى تقويت اراده او مى فرمايد: (و الله يعصمك من الناس( اكنون بايد ديد از ميان احتمالاتى كه مفسران اسلامى در تعيين موضوعمأموريت داده اند كدام به مضمون آن نزديكتر است .
محدثان شيعه و همچنين سى تن ازمحدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند كه آيه در غدير خم نازل شده است و طى آن خدا بهپيامبر (ص ) مأموريت داده كه حضرت على (ع ) را به عنوان (مولاى مؤمنان ) معرفىكند.
ولايت و جانشينى امام پس از پيامبر از موضوعات خطير و پر اهميتى بود كه جاداشت ابلاغ آن مكمل رسالت باشد و خوددارى از بيان آن ، مايه نقص در امر رسالت شمردهشود.
همچنين جا داشت كه پيامبر گرامى ، از نظر محاسبات اجتماعى و سياسى ، بهخود خوف و رعبى راه دهد، زيرا وصايت و جانشينى شخصى مانند حضرت على (ع ) كه بيش ازسى و سه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى كه ازنظر سن و سال از او به مراتببالاتر بودند بسيار گران بود. گذشته از اين ، خود بسيار از بستگان همين افراد كهدور پيامبر (ص ) را گرفته بودند در صحنه هاى نبرد به دست حضرت على (ع ) ريخته شدهبود و حكومت چنين فردى برمردمى كينه توز بسيار سخت خواهد بود.
به علاوه ، حضرتعلى (ع ) پسر عمو و داماد پيامبر (ص ) بود و تعيين چنين فردى براى خلافت در نظرافراد كوته بين به يك نوع تعصب فاميلى حمل مى شده است .
ولى به رغم اينزمينه هاى نامساعد، اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفت كه پايدارى نهضت را بانصب حضرت على (ع ) تضمين كند و رسالت جهانى پيامبر خويش را با تعيين رهبر و راهنماىپس از او تكميل سازد.
اكنون شرح واقعه غدير را پى مىگيريم :
آفتاب داغ نيمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمين غدير خم به شدت مىتابيد و گروه انبوهى كه تاريخ تعداد آنهارا از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار ضبطكرده است در آن محل به فرمان پيامبر خدا فرود آمده بودند و در انتظارحادثه تاريخىآن روز به سر مى بردند، در حالى كه از شدت گرما ردا ها را به دو نيم كرده ، نيمى برسر و نيم ديگر را زيرپا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس ، طنين اذان ظهر سراسربيابان را فرا گرفت و نداى تكبير مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهرآماده كردند و پيامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشكوه ، كه سرزمين غدير نظير آن راهرگز به خاطرنداشت ، بجا آورد و سپس به ميان جمعيت آمد و بر منبر بلندى كه از جهازشتران ترتيب يافته بود قرار گرفت و باصداى بلند خطبه اى به شرح زير ايراد كرد:
(ستايش ازآن خداست . ازاو يارى مى خواهيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مى كنيم و از شرنفسهاى خويش وبدى كردارهايمان به خدايى پناه مى بريم كه جز او براى گمراهان هادى وراهنمايى نيست ; خدايى كه هر كس راهدايت كرد براى او گمراه كننده اى نيست . گواهىمى دهيم كه خدايى جز او نيست و محمد بنده خدا و فرستاده اوست)
هان اى مردم ، نزديك است كه من دعوت حق را لبيكگويم و از ميان شما بروم . و من مسئولم و شما نيز مسئول هستيد. درباره من چه فكر مىكنيد؟
ياران پيامبر گفتند: گواهى مى دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ كردى و نسبتبه ما خير خواهى و نصيحت كردى و دراين راه بسيار كوشيدى خداوند به تو پاداش نيكبدهد.
پيامبر اكرم (ص )، وقتى مجدداً آرامش بر جمعيت حكمفرما شد، فرمود:
آياشما گواهى نمى دهيد كه جز خدا، خدايى نيست و محمد بنده خدا و پيامبر اوست ؟ بهشت ودوزخ و مرگ حق است و روز رستاخير بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانى را كه درخاك پنهان شده اند زنده خواهد كرد؟ ياران پيامبر گفتند: آرى ، آرى ، گواهى مىدهيم .پيامبر (ص ) ادامه داد:
من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگارمى گذارم ; چگونه با آنها معامله خواهيد كرد؟ ناشناسى پرسيد:مقصود ازاين دو چيزگرانبها چيست ؟پيامبر (ص ) فرمود:
ثقل اكبر كتاب خداست كه يك طرف آن در دستخدا و طرف ديگرش در دست شماست . به كتاب او چنگ بزنيدتا گمراه نشويد. و ثقل اصغرعترت و اهل بيت من است . خدايم به من خبر داده كه دو يادگار من تا روز رستاخير ازهم جدا نمى شوند.
هان اى مردم ، بر كتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و از آن دوعقب نمانيد تا نابود نشويد.
در اين موقع پيامبر (ص ) دست حضرت على (ع ) را گرفتو بالا برد، تا جايى كه سفيدى زير بغل او بر همه مردم نمايان شد و همه حضرت على (ع ) را در كنار پيامبر ديدند و او را به خوبى شناختند و دريافتند كه مقصود از ايناجتماع مسئله اى است كه مربوط به حضرت على (ع ) است و همگى با ولع خاصى آماده شدندكه به سخنان پيامبر (ص ) گوش فرا دهند. پيامبر فرمود: هان اى مردم ،سزاوارترين فرد برمؤمنان از خود آنان كيست ؟ياران پيامبر پاسخ دادند: خداوند وپيامبر او بهتر مى دانند. پيامبر (ص ) ادامه داد:خداوند مولاى من و من مولاىمؤمنان هستم و بر آنها اوز خودشان اولى و سزاوارترم .
هان اى مردم ، (هر كس كهمن مولا و رهبر او هستم ، على هم مولا و رهبر اوست).رسول اكرم (ص ) اين جمله آخر را سه بار تكرار كرد وسپس ادامه داد: بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پيامبر (ص ) اين جمله راچهار بار تكرار كرد. پروردگارا، دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمنبدار كسى را كه على را دشمن بدارد. خدايا، ياران على را يارى كن و دشمنان او راخوار و ذيل گردان . پروردگارا، على را محور حق قرار ده . سپس افزود: لازم استحاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين امر مطلع كنند. هنوز اجتماع باشكوه به حال خود باقى بود كه فرشته وحى فرود آمد و به پيامبر گرامى (ص ) بشارت دادكه خداوند امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت .
(اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً) سورهمائده ، آيه 3.
در اين لحظه ، صداى تكبير پيامبر (ص ) بلند شد وفرمود:خدا را سپاسگزارم كه دين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيدو از رسالت من و ولايت على پس ازمن خشنود شد.
پيامبر از جايگاه خود فرود آمد وياران او، دسته دسته ، به حضرت على (ع ) تبريك مى گفتند و او را مولاى خود ومولاىهر مرد و زن مؤمنى مى خواندند. در اين موقع حساس بن ثابت ، شاعر رسول خدا، برخاست واين واقعه بزرگ تاريخى را در قالب شعرى با شكوه ريخت و به آن رنگ جاودانى بخشيد. ازچكامه معروف او فقط به ترجمه دو بيت مى پردازيم :
پيامبر به حضرت على فرمود: برخيز كه من تو را بهپيشوايى مردم و راهنمايى آنان پس از خود برگزيدم . هر كس كه من مولاى او هستم ، علىنيز مولاى او است . مردم ! بر شما لازم است از پيروان راستين و دوستداران واقعى علىباشد.فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له اتباع صدق مواليا
آنچه نگارش يافتخلاصه اين واقعه بزرگ تاريخى بود كه در مدارك دانشمندان اهل تسنن وارد شده است . دركتابهاى شيعه اين واقعه به طور گسترده تر بيان شده است . مرحوم طبرسى در كتاباحتجاج خطبه مشروحى از پيامبر (ص ) نقل مى كند كه علاقه مندان مى توانند به آن كتابمراجعه كنند.
واقعه غدير هرگز فراموش نمى شود
اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كهواقعه تاريخى غدير در تمام قرون و اعصار، به صورت زنده دردلها و به صورت مكتوب دراسناد و كتب ، بماند و در هر عصر و زمانى نويسندگان اسلامى در كتابهاى تفسير و حديثو كلام و تاريخ از آن سخن بگويند و گويندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه درباره آنداد سخن دهند و آن را ازفضايل غير قابل انكار حضرت على (ع ) بشمارند.
نهتنها خطبا و گويندگان ، بلكه شعرا و سرايندگان بسيارى از اين واقعه الهام گرفته اندو ذوق ادبى خود را از تأمل در زمينه اين حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولايت مشتعلساخته اند و عاليترين قطعات را به صورت هاى گوناگون و به زبانهاى مختلف از خود بهيادگار نهاده اند.
از اين جهت ، كمتر واقعه تاريخى همچون رويداد غدير مورد توجهدانشمندان ، اعم از محدث و مفسر و متكلم وفيلسوف و خطيب و شاعر و مورخ و سيره نويس، قرار گرفته است و تا اين اندازه درباره عنايت مبذول شده است .
يكى از علل جاودانى بودن اين حديث ، نزول دو آيه ازآيات قرآن كريم درباره اين واقعه است و تا روزى كه قرآن باقى است اين واقعه تاريخىنيز باقى خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد. جامعه اسلامى در اعصار ديرينه آنرا يكى از اعياد مذهبى مى شمرده اند و شيعيان هم اكنون نيز اين روز را عيدمى گيرندو مراسمى را كه در ديگر اعياد اسلامى بر پا مى دارند در اين روز نيز انجام مىدهند.
از مراجعه به تاريخ به خوبى استفاده مى شود كه روز هجدهم ذى الحجة الحرامدر ميان مسلمانان به نام روز عيدغدير معروف بوده است ، تا آنجا كه ابن خلكان دربارهمستعلى بن المستنصر مى گويد: در سال 487هجرى در روز عيدغدير كه روز هجدهم ذى الحجةالحرام است مردم با او بيعت كردند . و العبيدى درباره المستنصر بالله مى نويسد: وىدر سال 487هجرى ، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجه باقى مانده بود كه درگذشت . اين شب همان شب هجدهم ذى الحجه ، شب عيد غدير است .
نه تنها ابن خلكاناين شب را شب عيد غدير مى نمامد، بلكه مسعودى و ثعالبى نيز اين شب را از شبهاىمعروف در ميان امت اسلامى شمرده اند.ريشه اين عيد اسلامى به خود روز غدير بازمى گردد، زيرا در آن روز پيامبر (ص ) به مهاجرين و انصار، بلكه به همسران خود،دستور داد كه بر على (ع ) وارد شوند و به او در مورد چنين فضيلت بزرگى تبريكبگويند. زيد بن ارقم مى گويد: نخستين كسانى از مهاجرين كه با على دست دادند ابوبكر،عمر، عثمان ، طلحه و زبير بودند و مراسم تبريك وبيعت تا مغرب ادامه داشت . در اهميت اين رويداد تاريخى همين اندازه كافى استكه صدو ده نفر صحابى حديث غدير را نقل كرده اند. البته اين مطلب به معنى آن نيست كهاز گروه زياد تنها همين تعداد حادثه را نقل كرده اند، بلكه تنها در كتابهاىدانشمندان اهل تسنن نام صدو ده تن به چشم مى خورد. درست است كه پيامبر (ص ) سخنانخود را در اجتماع صد هزار نفرى القاء كرد، ولى گروه زيادى از آنان از نقاط دور دستحجاز بودند و از آنان حديثى نقل نشده است . گروهى از آنان نيزكهاين واقعه را نقلكرده اند تاريخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج كرده به دست ما نرسيده است.
در قرن دوم هجرى ، كه عصر (تابعان ) است ، هشتاد و نه تن از آنان ، به نقلاين حديث پرداخته اند.
راويان حديث در قرنهاى بعد همگى از علما و دانشمندان اهلتسنن هستند و سيصد و شصت تن از آنان اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند و گروهزيادى به صحت و استوارى آن اعتراف كرده اند.
در قرن سوم نود و دو دانشمند،در قرن چهارم چهل و سه ، در قرن پنجم بيست و چهار، در قرن ششم بيست ، درقرن هفتمبيست و يك ، در قرن هشتم هجده ، در قرن نهم شانزده ، در قرن دهم چهارده ، در قرنيازدهم دوازده ،در قرن دوازدهم سيزده ، در قرن سيزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بيستدانشمند اين حديث را نقل كرده اند.
گروهى نيز تنها به نقل حديث اكتفا نكرده اندبلكه درباره اسناد و مفاد آن مستقلاً كتابهايى نوشته اند.
طبرى ، مورخ بزرگاسلامى ، كتابى به نام (الولاية فى طريق حديث الغدير) نوشته ، اين حديث را ازمتجاوز از هفتادطريق از پيامبر (ص ) نقل كرده است .ابن عقده كوفى در رساله (ولايت ) اين حديث را از صد و پنج تن نقل كرده است.
ابوبكر محمد بن عمربغدادى ، معروف به جعانى ، اين حديث را از بيست و پنج طريق نقل كرده است .
تعدادكسانى كه مستقلاً پيرامون خصوصيات اين واقعه تاريخى كتاب نوشته اند بيست و شش نفراست .
دانشمندان شيعه درباره اين واقعه بزرگ كتابهاى ارزنده اى نوشته اند كهجامعتر از همه كتاب تاريخى (الغدير) است كه به خامه تواناى نويسنده نامى اسلامىعلامه مجاهد مرحوم آية الله امينى نگارش يافته است و در تحرير اين بخش از زندگانىامام (ع ) از اين كتاب شريف استفاده فراوانى به عمل آمد.
پي نوشت ها
1-جحفه در چند ميلى (رابغ ) بر سه راه مدينه واقعاست و يكى از ميقاتهاى حجاج است .
2- مرحوم علامه امينى نام و خصوصيات اينسى تن را در اقر نفيس خود (الغدير) (ج 1 ص 196- 209 )به طور مبسوط بيان كرده است . كه در ميان آنان نام افرادى مانند طبرى ، ابو نعيم اصفهانى ت ، ابن عساكر، ابواسحاقحموينى ، جلال الدين سيوطى به چشم مى خورد و از ميان صحابه پيامبر از ابن عباس ابوسعيدخدرىوبراءبن عازب نام برده شده است.
3- فقال له قم يا علىفاننى رضيتك من بعدى اماماً و هادياً
4- خصوصاً بر اعرابى كه همواره مناصبمهم را شايسته پيران قبايل مى دانستند و براى جوانان ، به بهانه اينكه بى تجربهاند،وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى كه رسول اكرم (ص ) عتاب بن اسيد را به فرماندارىمكه و اسمامة بن زيد را به فرماندهى سپاه عازم به تبوك منصوب كرد از طرف جمعى ازاصحاب و پيروان خود مورد اعتراض قرار گرفت .
5-احتجاج طبرسى ، ج 1 صص 84 ـ71چاپ نجف .
6- آيات 3و 67سوره مائده .
7و8- وفيات الاعيان ، ج 1 ص60 و ج 2 ص 223
9- التنبيه و الاشراف ، ص 822
10- ثمار القلوب ، ص 511
نويسنده: آيت الله جعفر سبحاني
منبع: تفسير منشورجاويد، ج7،ص328-338